.

.

.

دنیاست دیگر.‌.‌.

همواره در آستین شعبده اش، شگفتی ها دارد
غیر منتظره
خلاف تصور
خلاف روال...

اگر امید بسته بودیم که در این دنیا، همواره خوشی ها ببینیم و خواستنی های خود را محقق بیابیم، که زهی خیال باطل

اما اگر امید بدان داشته و داریم که حقی پایمال نشود، ظلمی روا داشته نشود، تلخی روزهای رقاصی باطل در میانه ی میدان را ببینیم و زجر نکشیم و هزاران اگر دیگر از این جنس، باز هم زهی خیال باطل

چه روزها که ناباورانه ترینِ نبایدها، باید شد و دنیا بی هول و واهمه، از این روزها بسیار آورد و برد و بسیاری دیگر خواهد آمد و رفت...

روزهایی که بزرگ جهانیان، به خاک و خون کشیده شد. روزهایی که دست های عظیم علمداران به شمشیرهای باطل به زمین افتاد، روزهایی که اشرف مخلوقات، یکه و تنها به زهر کین و عداوت، غریبانه از عالم رخت بربست، روزهای سکوت علی ع، روزهای فریاد زینب، روزهای بیداد زهرا س و روزها و روزها و روزهایی بسیار از این دست...

اگر باور کردیم که باطل رقاصی نخواهد کرد، اگر گمان بردیم که حق، بی غصه و تلخی میدان داری خواهد کرد، اگر از شکست گریزانیم، اگر به خوشی دیدن امیدوار... باید دگر بار، برگردیم بر سر مرزهای باور خویش

آنجا که حق را از حق بخواهیم

آنجا که آیه آیه، نشانه های خداوند را زمزمه کنیم
آنجا که با عَسی أن تکرَهوا شَیئاً وهو خیرٌ لکم     نظام افکارمان در هم بریزد و با عسی أن تُحِبّوا شیئاً وهو شَرٌّ لکم، در وجود خویش به نادانسته های بسیار پی ببریم

آنجا که بدانیم پیروزی و شکست حق، نه در ظاهر که در باطنی ترین بواطن این عالم رخ می دهد و چه بسیار روزهایی که عالم را ساز و دهل و عروسی باطل فراگرفته، حال آنکه سیاهی باطنِ باطل، گرد عزا بر وجود سراسر رقص و طرب باطل نشانده است. 

بیا باز هم حافظ بخوانیم، بیا قرآن زِ بَر بخوانیم، در 14 روایت:

تا نگردی آشْنا زین پرده رَمزی نشنوی
گوشِ نامحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش

در حریمِ عشق نَتْوان زد دَم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش