من نمی دانم آن لحظه که خداوند تو را خلق می کرد، روزگار چگونه بود و آفریدگار تبارک الله احسن الخالقینش را چگونه زمزمه می کرد...

یقینا تو تندیس شکوهمندی از انسانیت هستی و من همیشه به تو غبطه می خورم...

تو ناشناخته ماندی تا تاریخ، داغ بزرگترین حسرتش را در روزهای پا به فرار و پر اضطرابش مدام به خود دیکته کند.

باید از روی تو تدبیر نوشت و تقدیر، باید از تو گفت، باید از تو آموخت.

 

من و این قلمِ غربت زده ی کمتر از کمترین ها، راهی برای به تصویر کشیدنت نداریم. ما هرچه کنیم هم مگر می شود دریایی را در تنگی جای داد؟!

 

بانوی سرفراز و پرغرور تاریخ بشریت

اسوه ی ایستادگی و آزادگی؛

انسان کاملِ قرن های متمادی، سرمایه ی تنگناها و کوره راه ترینِ راه ها؛

بانوی مهر و ایمان؛

من برای زنان مملکتم آرزوهایی از جنس تو دارم...

برای شیرزنان مملکتم، آرزوهایی از جنس تو دارم...

آنجا که تصویر تو را مخدوش نکرده باشند و تو را حد نزده باشند و نافهمیدگانِ تو،از تو سخن نگفته باشند.

 

تو با تمام خودت برای من زیبایی و من تمام تو را می خواهم.

بانویی که می تواند با علی ع باشد؛ هم او که اگر خلق نشده بود، همتایی برای تو یافت نمی شد.

مادری که حسن و حسین و زینب تربیت می کند.

رادمردان و شیرزنی که تاریخ را تکان می دهند و زندگانِ همیشه جاوید نسل بشری نام گرفته اند.

بانویی که فریاد می زند و نه مردان و مردمان زمان خودش، که پهنای وجود را انگشت به دهان حیرت می کند.

بانویی که می داند آنچه را که عالمان و فرهیختگان عصر تعالی و تمدن هم هنوز ندانسته و نمی دانند و نخواهند هم دانست.

بانویی آگاه به زمان، آگاه به خودش، آگاه به خدایش...

 

بانوجان!

طرفة العینی از تو، حماسی ترین زنان تاریخ را رقم خواهد زد. 

اندوخته ای داریم از ناچیز توشه هایی که تاکنون ذخیره کرده ایم. خواستم به رسم همه ی دست نوشته ها این کوچکترین اندوخته ی بی مقدار را به کسی تقدیم کنم و چه کسی بهتر از شما؟

اما دیدم در بارگاه چنین بزرگی، چنین اندوخته ای! زیبنده نیست...!

زیبنده تر آن است که از تو بخواهم تقدیم کنی!

به کرم و بخششِ بی نظیرت، نگاهت را و عنایتت را به این اهالی، به اهالیِ این کره ی خاکی و خاک این سرزمین که عاشق و دلباخته ی توست.

به امید دستگیری ات

و لطف و کرم خداوند


 

زمستان ۱۳۹۵

یادداشت آغازینِ ویژه نامه ی بانوان/ اردوی جهاد اکبر